عید سعید غدیر
سلام ناز پری من مریم مامان سفید برفی من نگار مامان درخشان زندگیم بازم امروز اومدم تا یه خاطره دیگه رو برات ثبت کنم عزیزای دلم غروب چهار شنبه من وبابایی یه تصمیمی گرفتیم قرار بر این شد که برای شام بریم خونه مامان فاطمه وشب برای خوابیدن من وشما مریم جون ونگار کوچولو بمونیم تا فرداش که عید غدیر بود آخه عزیزای دل مامان میدونید چرا چون (مامان فاطمه وخاله جون سیده ) هستند خلاصه ما راهی خونه مامان فاطمه شدیم در زدیم مامانی در رو باز کرد سلام کردیم عید رو پیشاپیش تبریک گ فتیم وقتی وارده اتاق شدیم نرگس جون از بال در آورد وکلی ذوق کرد ودستت رو گرفت شما روبرد تا &n...
نویسنده :
زیــنب (مامان)
13:32