مریم مهمون کوچولوی ممی ومامان مریمش میشه
سلام یه سلام گرم وصمیمی به خوشگل های مامانی مریم ونگار جونی دخترهای جون جونی امروز هم اومدم تا یه خاطره قشنگ دیگه رو براتون اینجا به یادگار بذارم ماجرا از اونجا شروع میشه که عمه جون از بیمارستان مرخص شده بود آخه عمه به دلایلی جراحی کرده بود (عمه خانم بلا به دور ) بعد از این که از بیمارستان به خونه اومد منه مامان به بابایی پیشنهاد کردم که یه سر به عمه بزنیم ولی بابایی گفت :یه چند روز دیگه می ریم آخه عمه خیلی عصبی وکلافه بود ودرد زیادی هم داشت از ا ونجایی که شما وروجک ها پر سر وصدا هستین وعمه هم نیاز به آرامش داشت ما روزپنج شنبه یعنی 4 روز بعد رفتیم خونه مامان مریم دیدن عمه گیتی دایی ...
نویسنده :
زیــنب (مامان)
21:06