جمعهءپر خاطره
سلام دخترهای زیبا ودوست داشتنیم روح وروان مامان آرام جان مامان (مریم خانم ونگار جون)
الان که دارم این خاطرهء قشنگ و براتون می نویسم شما مریم مامان با خواهر کوچولوت داری خاله بازی میکنی خیلی هم آروم وبی سرو صدا بازی میکنید خوب مریمم من وبابا جون برای هر کار خوبی
که انجام میدی ویا وقتی به حرفمون گوش میدی یه قولی بهت میدیم یا چیزایی رو که میگی بابا جون
برات میخره ویا جاهایی که دوست داری می بریمت امروز هم به یکی از قول هامون عمل کردیم.حوالی ظهر از خواب بیدار شدیم به جای صبحانه
ظهرانه خوردیم وبعد رفتیم دنبال خاله سادات ونرگس جون تا با هم بریم باغ وحش زغال چال آخه بابایی خیلی وقت بود که قولش وبهت دادولی وقت مناسبی برای رفتن پیدا نمی کردیم خلاصه وسطای راه
بودیم که بابایی زده کنار وکلی تنقلات وتخمه وآب میوه و....خرید تا شما یه وقت گرسنه وتشنه نمونید
بعد از یه ساعت دیگه رسیدیم وبابایی برامون بلیط خرید و وارده محوطه شدیم از جلوی در ورودی تا 100 متر
درخت وگل وسبزه بود مثل یه باغ کوچیک بعدش قفس های حیوانات به ترتیب دیده میشد جلوی در یه آقایی
اسباب بازی بساط کرده بود شما هم وقتی دیدی لج کردی که من اسباب بازی می خوام وزدی زیر گریه
من هم بهت گفتم که اگه دختر خوبی باشی واذیت نکنی بعد از تماشای حیونا برات اسباب بازی می
خرم وشما هم قبول کردی وبنا بر این ما هم از قفس پرنده ها شروع به دیدن کردیم به ترتیب کبوتر های
خیلی خیلی بزرگ وعجیب غریب ومرغ پشمکی وطاوس ومرغ مینیاتوری وتوکان نوک موزی وطوطی بزرگ با
پرهای رنگا رنگ وفیلوش ولک لک وماندارین وشیرومیمون وراکون واسب چه وگراز وشتر وخرس قهوه ای
روباه وکفتار شتر مرغ وکلکسیون مارهای سمی وغیر سمی وماهی های زیبا وتمساح و..........خلاصه
بعد از دیدن همهء حیونا بابایی گفت که بریم کمی رو اذیت کنیم اول بهشون تخمه دادیم وبعد
بابایی سر به سرشون می ذاشت وقتی میخواست تخمه بده رو دستشون میزد واونا هم جیغ میزدن
وخودشون رو گاز می گرفتن بعد مریم جون به مامان گفتی که منم می خوام به میمون ها تخمه بدم ویکی یکی
به اونا تخمه می دادی (الهی قربون دختر شجاع ونترسم برم ) نرگس هم ترسش ریخت واونم مثل تو به
میمون ها تخمه می داد منم برای اینکه نگار جونم غصه نخوره کمکش کردم تا اونم مثل شما تخمه به میمون ها
بده انگار نگارم می فهمید که داره چه کار میکنه ذوق می کرد وخودش تخمه رو سمت میمون میبرد منم
مواظبش بودم خلاصه یه 20 دقیقه ای خودمون رو با میمون ها سرگرم کردیم ورفتیم سراغ شتر مرغ اولش که
نشسته بودن فکر نمی کردم که زیاد بزرگ باشن ولی وقتی که از جاشون پا شدن مامانی خیلی ترسید واز بازی کردن با اونا پشیمون شدم
آخه خیلی دراز بودن وشما مریم مامان دختر مهربونم شما خواستی به شتر مرغ ها پفک بدی ولی من
نذاشتم ترسیدم یه وقت انگشتت رو گاز بگیرن خلاصه یه چند تایی عکس از حیونا وماهی ها پرنده ها وحتی از تو
ونرگس وآبجی نگارت انداختم اونقدر بهمون خوش می گذشت ومی خندیدیم که متوجه تاریک شدن هوا
نشدیم وقتی به خودمون اومدیم که ساعت 5:30 عصر بود داشتیم بر می گشتیم که من یاد قولی
افتادم که بهت دادم آره عزیز مامان مریم من مامانی برات اسباب بازی خرید برای آبجی نرگس هم خریدم
بعد از خرید یه سری هم گل خانهء کنار باغ وحش رفتیم وخاله جون دوتا گلدون گل خرید وخواستیم سوار ماشین شیم تا برگردیم که بابایی پیشنهاد کرد کنار ماشین بشینیم وچای
ومیوه بخوریم ما هم قبول کردیم 15 دقیقه ای هم دور هم گل گفتیم وگل شنوفتیم وچای خوردیم ودیگه
راهی شدیم وقتی تو راه بودیم بابایی گفت که دلتون می خواد یه سر پیش عمو مسعود بریم آخه می
دونید چیه دخترهای قشنگم عمو مسعود تویقزل سرا یا همون پرورش ماهی کار میکنه جاش خیلی با حاله تو دختر قشنگ
مامان مریم نازنین که از خدات بود زودی گفتی آره آره من دوست دارم قهوای رو ببینم (سگ عمو مسعود رو میگم
بابایی هم ماها رو برده پیش عمو مسعود خیلی جای قشنگی بود پر از دار ودرخت وگل وسنبل
حوض های پر از ماهی (کپور وقزل وازون برون )تازه عمو اونجا برای خودش مرغ وبوقلمون وجوجه و....
پرورش میده که خیلی بامزه ودوست داشتنی هستند کمی پیش عمو نشستیم وبابایی یه چای خورد و
تو ونرگس وخاله جون هم یه گشتی تو حیاطش زدین وبرگشتیم خونه البته خونه خاله سادات اونجا شام
خوردیم وبعد از شام اومدیم خونه خودمون .این هم یه جمعه دیگه با خاطره های قشنگ
برای توووووووو ........همسر عزیزم
برام هیچ حسی شبیه تونیست ! کنار تو درگیر آرامشم
همین از تمام جهان کافیه.. همین که کنارت نفس میکشم . . .
برام هیچ حسی شبیه تو نیست تو پایان هر جستجوی منی
تماشای تو عین آرامشه .. تو زیباترین آرزوی منی
تو دنیا دو چیز خیلی با ارزش اولیش باورت دومیش خانواده
این مریم جون عاشق طاوس شده
نگار جونم تو باغ نیست تو فکر چیپس
اینم مریم جون ونرگس جون کنار قفس مرغ های پشمکی
دخترهای شجاع کنار قفس شتر مرغ ها
نگار جونم اصلا" از هاپو نمی ترسه
مریم خیلی خانمی حرف نداری
مریم اینجا خیلی خسته شده
مریم ونرگس توی حیاط گل خونه
نگار روحش با گل و گیاه برابری میکنه
دخترهای ماه من فرشته های آسمونیم مرسی از اینکه تو زندگیم حضور دارین شماها برام خیلی می ارزید