نگار جوننگار جون، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره
پیمان مهرمامان وباباپیمان مهرمامان وبابا، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره
مریم جونمریم جون، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

.:♥♥فرشتــه های آســمونی♥♥:.

بعد از مدتها دیدن این وبلاگ و خوندن خاطرات خنده به لبام میاره

دور هم نشینی آخر هفته

1392/7/4 19:06
680 بازدید
اشتراک گذاری

  http://sheklakveblag.blogfa.com/ پریسا دنیای شکلک هاسلام نفسای من جوجه طلایی هایhttp://sheklakveblag.blogfa.com/ پریسا دنیای شکلک ها مامان  سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااام 

امروز هم اومدم تا خاطره یه شب دیگه رو براتون بنویسم که به  شما فسقلی  ها خیلی  خوش گذشت الانم شما دوتا خواهر دارید  

  میکنید وصداتون در نمیاد   دخترکای من شب جمعه مامان مریم

برای شام دوباره دعوتمون کرد تا همه

دور هم باشیم چون عمو اینا از تهران اومده بودن خونه مامانی خلاصه 

برای شب ما آماده شدیم ومنتظر بابا جون موندیم تا از باشگاه بیاد وقتی

اومد یه  دوش سرپایی گرفت زود آماده شد وراهی شدیم به سمت خونه

مامان مریم وقتی رسیدیم ممی جلو در داشت با تلفن حرف میزد وقتی

ما ها رو دید گوشیش وقطع کرد واومد به سمت ما وشما مرمر مامان رو

بغلکرد وماچ کرد وارده اتاق شدیم همه بودن حتی خاله مهری ولی عمو

شیرزاد نبود رفته بود پریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/  بعد از سلام وماچ وبوس نشستیم دور

هم مشغول   شدیم شما مریم مامان وطاها رفتین تا  کنید اینم 

بگم که سر یه شمشیر هم بلوا بپا کردین که عاقبت مجبور شدین با هم

کنار بیاین   مامان مریم هم که از قبل این  لباسای قشنگ و برای شما

دخترای نازم خرید ه بود آورد این هم یه بلوز خیلی قشنگ  

تازه این که همش نیست ماه من یه شلوار چوب کبریتی بنفش هم خریده که خیلی بهت میاد 

ویه ساپورت که عکس دوتا گربه ملوس روشه(مرسی مامان مریم )

 و برای شما  نگار کوچولوی مامان هم یه ساپورت شبیه مال مریم خریده 

  برای منم یه تل خریده آخه نگار مامان هر دوتا تلم  و یه روزه شکست خلاصه 

مامان بعد از دادن  هاش رفت تا غذا رو بیاره از غذا چی بگم که یه

چلو گوشت خیلی خوش مزه درست کرده بود که با فلفل سبز خیلی حال

داد شما دختر گل مامان هم با طاها مسابقه خوردن گذاشتی که ببینی

کی اول میشه وتا ته غذاشو میخوره که جفتتون برنده مسابقه بودین منم

نگار عزیز مامان و تو بغلم گرفتم وبهش غذا دادم بعد از صرف شام دوباره

همه دور هم نشستیم وگپ زدیم خاله نسترن یه آهنگ محلی گذاشت 

 تا بعضی جاهاشو که متوجه نمی شد من براش معنی کنم اون  آهنگه

اونقدر قشنگ بود که شما وطاها وحتی نگار کوچوو رو به رقص آورد بعدش

هم مامان مریم گفت که مریم با طاها    Free Emoticon  شما هم رقصیدین

چقدر با ناز وادا میرقصیدی میخواستم بخورمت خیلی باحال قر میدادی

منم ازتون فیلم گرفتم مامان مریم وخاله مهری خیلی خوششون اومد

وقربون صدقتون می رفتن کمی از رقصیدنتون که گذشت دوباره شروع

کردین به  کردن واذیت که ممی به دادمون رسید شما دختر ناز نازی

 وطاهای وروجک وحتی اهورا کوچولو رو برد آشپز خونه وبراتون گردو شکست

وداستان تعریف کرد خلاصه حسابی سرگرم شدین نگار مامان هم تو

خانومیش بسر میبرد(آفرین فرشته کوچولوی من)تا اینکه خوابش اومد ونک نک میکرد دیگه دیر وقت

بود وبابایی گفته پاشید که بریم ما هم با همه  بای بایکردیم ولی با

مامان مریم بیشتر چون قراره یه شنبه به مشهد سفر کنه (مامانی بهتخوش بگذره ) بعد راهی

خونه شدیم این هم ازخاطره یه شب قشنگ وخوش دیگه به امید شبها

وروزهای خوب دیگه .

 ali-mahsaمریم ونگار سرمایه های زندگیم بی نهایت دوستون دااااااااااااااااااارم20800000

 ali-mahsa

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)