مریم ونگار مهمون خونه مادر جون نرگس شدن
سلام دخترهای شیرین تر از عسل فندق های مامان ناز دونه ها من
امروزم یه خاطره دیگه رو براتون می نویسم شب دوشنبه وقتی بابایی از باشگاه اومد یه دوش سر پایی گرفت وهمه زودی آماده شدیم وبه اتفاق مامان فاطمه وآقا جون راهی خونه مادر جون نرگس شدیم تو راه بابایی یه جعبه شیرنی خرید که دست خالی نرفته باشیم آخه تازه از سفر حج اومده بودن (زیارتشون قبول )و برای شب کلی مهمون دعوت کرده بودن که ما هم جزء مهمونهاش بودیم وقتی رسیدیم خاله جون جلو در منتظر شما عسل خانما بود بعد از سلام واحوال پرسی وارد اتاق شدیم واو چقدر شلوغ بود مامانی از خجالت سرخ شده بود شما مریم به محض ورود سراغ نرگس رو گرفتی وبا دختر خاله کوچولو وبچه های دیگه مشغول بازی شدی نگار مامان شما هم که از بغل من پایین نمی اومدی و از شلوغی هم شوکه شدی وشروع کردی به بهونه گرفتن خلاصه هر جوری که بود سر شما نگاری رو گرم کردم تا زمان شام که بامامان سر لج گذاشتی که بخوابونمت از طرفی هم هر جور که خواستم بخوابونمت آروم نمی گرفتی و حسابی خستم کردی یعنی پیرم رو در آوردی بعد از صرف شام که جمعیت کمتر وکمتر شد آرامش شما بیشتر شدو تازه یخت وا شد وشروع به بازی کردی تا این که آخر شب شد وبابایی گفت که دیگه بریم خونمون وما هم راهی شدیم تو این مدتی که ما خونه مادر جون نرگس بودیم تازه متوجه فرق شما مریم خانم با هم سن وسالات شدم و اونم این که شما خیلی خانم تر از سنتی وهم آروم تر خیلی دوست دارم مرمر من خلاصه این که گل دخترم تاج سرم حسابی با بچه ها خوش گذروند وکلی بازی کرد واین هم یه شب دیگه و یه خاطره دیگه .
و در آخر هم مادر جون نرگس برای شما مریمی این رو به عنوان سوغات آورده
یه کیف کوچولو که عین همین رو برای نرگس هم آورده
وبرای شما نگار مامان هم این هواپیما رو آورده
که موزیکال وچراغهاش هم روشن میشه (دستت درد نکنه مادر جون نرگس )
خیلی دوستون دارم دخترهای نازم دووووووووووووووستون داااااااااااااااااااارم