نگار جوننگار جون، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره
پیمان مهرمامان وباباپیمان مهرمامان وبابا، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره
مریم جونمریم جون، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

.:♥♥فرشتــه های آســمونی♥♥:.

بعد از مدتها دیدن این وبلاگ و خوندن خاطرات خنده به لبام میاره

اولین جمعه ماه بهمن ودور هم نشینی

1392/11/4 20:42
487 بازدید
اشتراک گذاری

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 

سلام گل برگ های گلم  شیشهءعمر مامان دخترهای خوشگلم

 

امروز هم اومدم تا خاطره یه شب کوتاه ولی پر ماجرا رو برای شما فرشته های آسمونیم بنویسم آره عزیز های دلم جمعه مامان مریم برای شام دعوتمون کرد آخه عمو شیرزاد اینا با وروجک هاش اومده بودن خونه مامانی بعد از ظهر وقتی بابایی از سر کار اومد ناهار خوردیم و من شما دخمل های نازم رو تشویقکردم که اگه بخوابید وحسابی استراحت کنید برای شب میریم خونه مامان مریم شما دختر نازم مریم خانم که عشق ممی هستی زودی بالشت وپتوی عروسکیت رو آوردی ولالا کردی منم به نگار کوچولو جی جی دادم وخوابوندمش بعد از دو ساعتی استراحت همه از خواب بیدار شدیم وآمادهرفتن  شدیم وراه افتادیم وقتی رسیدیم خونه ممی ومامانی نگار بلا خونه ممی رو شناخت وشروع کرد به دست وپا زدن که زود پیاده شیم ما هم پیاده شدیم وزنگ زدیم ممی هم در رو باز کرد واولین کاری که کرد شما نگاری رو تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد  کرد انگار که دنیا رو بهت دادن سفت ممی رو بغل کردی وسرت رو رو شونه هاش گذاشتی ما هم با مریم وارده اتاق شدیم مامان مریم وقتی شما مریم خانم رو دید گفت عشق من عزیز من بیا بغلم شما دختر ناز مامان خودت رو لوس کردی ومامانی رو بغل کرد بعدشم خاله نسترن وعمه واهورا اومدن وماچ وماچولی طاها خواب بود خاله نسترن بعد از یه ربی بیدارش کرد وشما دوتا با هم مشغول  تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد شدین وکمی بازی وبعدش هم مثل دوتا بچه خوب نشستینوکارتون نگاه کردین خلاصه این که با دفعه های قبل خیلی فرق می کردین اذیت نکردین (گوش شیطون کر )نگاری شما هم مثل خانم ها یا تو بغل بابایی نشسته بودی یا کنار من میشستی ویا با اهورا 

ما هم دور هم گپ میزدیم تا اینکه عمو شیرزاد که بیرون بود اومد وقتی با ما سلام واحوال پرسی کرد گشت دنبال شما مریمی وگفت پس مریم کجاست شماهم از جات پا شدی وعمویی رو سفت بغل کردی آخه شما دوتا همو دوست دارید وعمو هم کلی ماچ ماچت کرد خلاصه مامان مریم سفره شام رو پهن کرد وشام رو کشید اونم یه مرغ خوش مزه با دون انار وخورشت گوجه وترشی ودوغ وماست و......خیلی خوش مزه بود وشما دختر های ناز مامان سیر غذا خوردین (نوش جونتون )وبعد از شام هم کمی دور هم کمی هم مجزا نشستیم و چای خوردیم وچون بابایی با دوستش که لب دریا مجتمع تفریحی داره قرار داشت باید زودتر می رفتیم ما هم بعد از کمی بای بای کردیم وبه سمت دریا راه افتادیم بابایی دوستش رو دید وبا هم حرف زدن ودوستش ما رو به مجتمعش دعوت کرد وازمون پذیرایی کرد منم ار شما وروجک ها که اونجا رو رو سرتون گذاشتین یه چند تایی  تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد انداختم

اول شما مریم خانم با اون موهای صاف وچشمای درشت

و حالا شما نگاری با اون موهای قهوه ای روشنت

حالا  این دوتا خواهر مهربون رو نگاه که دل می برن 

 

 

ودر آخر هم  به خاطر این لحظه های کوتاه  ولی شاد از بابایی خوب ومهربون باید تشکر کرد

     قلبقلب مرسی باباجون دوست داریمقلبقلب

                                              هوارتا

ماچماچ تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com ماچماچ

                                                                                     

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)