مهمونی خونه عمه گلبهار
مخملکهای ناز نازیم عروسکهای جون جونیم سلام سلام هزارتا سلام
امروز هم اومدم تا یه خاطره خوب دیگه رو براتون بنویسم
صبح پنج شنبه عمه گلبهار یعنی عمهءبابایی به بابا سالار زنگ زد وبرای شام دعوتمون کرد خونشون بابایی هم به ما گفت که برای شب خونه عمه گلبهاریم از همه بیشتر شما مریم خانوم شدی وگفتی امیر حسین هم هست منم بهت جواب دادم آره دختره گلم آخه امیر حسین پسر عمه گلبهاره شما هم از اون نازت واداهای لوست
رو برام رو کردی خلاصه بعد از ظهر که بابایی از خرید اومد من زودی کارامو انجام دادم وشما دخترها ی نازو قشنگم رو برای رفتن آماده کردم ساعت کمی از 8گذشته بود که عمو مسعود شوهر عمه گلبهار به بابایی زنگ زدوگفت پس کجایین بابایی هم گفت داریم میایم وزودی ماشین وروشن کرد وراه افتادیم وقتی رسیدیم عمه گلبهار جلو ی در اتاق مونتظر ما بود خلاصه اول شما نگار جون وبغل کرد وبوسید وقربون صدقت رفت بعد هم شما مریم خانوم رو کرد وماچ مالیت کرد ما هم سلام کردیم به ممی وعمو مسعودو مامان مریم وپسر عمه مهیار وامیر حسین وگیتی همه بودن عمه جون هم سفره شامش رو چیده بود ویه فسنجون خیلی خیلی خوش مزه درست کرده بود که حرف نداشت (دستت درد نکنه عمه خانوم) بین خودمون بمونه دخترهای من بابای بهونه گیرتون نتونست هیچ ایرادی از غذا بگیره وتازه خیلی هم خوشش اومده بودمنم برای شما دخترهای نازم غذا کشیدم وشما مریم مامان خودت غذاتو مثل خانوما نشستی خوردی اونم تا ته تهش منم به شما نگاری غذا دادم بعد از صرف شام همه کمک کردیم وسفره رو جمع کردیم وقتی کارا تموم شد دور هم نشستیم و می زدیم بعد از کم عمه جون میوه وچای با شیرینی آوردودور هم میل کردیم وبعد شما مریم مامان رفتی با امیر حسین سرت گرم شد نمی دونم که بازی میکردی یا اذیت به هر حال شما نگاری هم طبق معمول با ممی سر ت گرم بود آخه شما نگاری مامان عاشق ممی هستی وهر جا که ممی باشه شما هم اونجایی از طرفی هم باباو پسر عمه مهیار وامیر حسین وعمه گیتی توی اتاق امیر حسین دور هم نشسته بودن وجز عمه اونا قلیون میکشیدن بابا ممی وعمو مسعود هم با هم خلوت کرده بودن وما خانوم ها هم دور هم گپ میزدیم وتا آخر شب خونه عمه گلبهار بودیم وخیلی هم به همه خوش گذشت وقتی هم که کردیم وقرار شد ممی اینا رو برسونیم خونشون امیر حسین گفت که ما هم می خوایم تو خیابون ها یه دوری بزنیم پس دو ماشینه تا خونه ممی رفتم وبعد از اون هم ما برگشتیم خونه خودمون اینم خاطره یه شب خوب در کنار هم به امید شبهای پر از شادی ونشاط
مریم نگار