مریم خانم خونهء مامان
سلام مهربون مامان عزیزتر از جون مامان دورت بگردم دردت به جونم
امروز مامان میخواد این بار یه خاطره قشنگ برای خودش به یادگار بزاره تا هر وقت که میخونمش حض کنم
عزیزم دخترم امروز مامانی کمی بی حال بود وکمرش هم یه نموره درد میکرد واسه همین نتونستم درست وحسابی خونه رو مرتب کنم وقتی شما عروسک فرنگی من دیدی که مامان خیلی سست داره کار میکنه گفتی :مامان مریضی
منم برای این که قصه نخوری گفتم :نه مامان دارم فکر میکنم یه کمی هم کمرم درد میکنه اون وقت بود که دیدم دوتا دست کوچیک وزیبا کشیده میشه رو کمرم نگات کردم وبعد ماچت کردم
شما گفتی :خوب شدی
منم گفتم :الان خیلی بهترم دوباره شما گفتی :کمکت کنم کارات رو انجام بدم
منم گفتم :نه مامان دست وپای کوچولوت درد میگیره
اما شما سیریش شدی وهمش میگفتی میخوام کمکت کنم منم گفتم باشه
و اینم مریم به روایت تصویر
اینجا من خودم ظرفها رو شسته بودم فقط لیوانایی که برای سه تامون شیر ریخته بودم وخوردیم کثیف بود که شما زحمت شستنش رو کشیدی اولش ادای مامان رو در آوردی ودستکش دستت کردی اما بعد در آوردی چون برای دستهای کوچیکت خیلی بزرگ بود
مرسی دخترم از این که با این سن کمی که داری بازم کمک حال مامانی
ودوباره مرسی از توجهت که حواست بهم هست هر وقت که بگم آخ اولین کسی که در نبود بابایی میاد کنارم تویی
دوســـــــــــــــــــــــــــــــت دارم مایه آرامــــــــــــــــــــــش من