یه روز گرم وآب بازی
به سلام مامان از این برا
سلام مریم ونگارم دخترای قشنگم ببخشید از این که دیر به وبتون سر زدم بگذریم
امروز اومدم تا یه خاطره کو تاه ولی خیلی شاد براتون ثبت کنم
امروز شما وروجکای شیطون همش غر می زدین ویه بند میگفتین آب بازی بابایی هم زحمت کشید واستخر بادیتون رو با پمپ براتون باد کرد وتوشو هم پر از آب کرد طولی نکشید که خورشید خانم آب استخر رو گرم کرد وشما دوتا خواهر افسانه ای هم پریدین تو آب وشروع کردین به بازی وجیغ وداد البته از سر شوق و حسابی خوش گذروندین من وبابایی هم ازتون کمی فیلم گرقتیم وعکس انداختیم و برای این که تو آفتاب گرما زده نشین هم بهتون شربت عرق بهار دادیم خلاصه یه ساعتی خوش گذروندین وقتی هم که گفتم بسه بیاین تو خونه ولباس بپوشین شما نگاری زدی زیر گریه ونمی اومدی تو اتاق و حال منو گرفتی اما از اونجایی که شما عروسک فرنگی مامان نگار نگاری من کشمش خیلی دوست داری با یه مشت کشمش قبول کردی واومدی ولباسات رو تنت کردم
الهی قربون شما شیطون بلا هام برم من که اینقده آب بازی دوست دارین