شب تحویل سال تا اولین روز و شب عید
سلام دخترهای ناز نازی مامان عیدتون مبارک صد سال به این سال ها
امروز هم مامان اومده تا از عید قشنگ دخترام یعنی نوروز 93 براتون بنویسه
جونم براتون بگه بعد از اینکه من وبابایی به اتفاق شما فندق های مامان خرید مرید عیدمون رو تموم کردیم ناهار همون روز یعنی ظهر پنج شنبه رفتیم خونه مامان فاطمه چون مامان وقت نمی کرد ناهار درست کنه مامان فاطمه زحمت کشید وبرامون ناهار درست کردبعد از صرف ناهار زودی اومدیم خونه ومنه مامان زودی شما وروجکا رو بردم حموم وحسابی شستمتون وبعد هم با کمک شما خوشگلا وبابایی سفره هفت سین رو چیدیم
اینم سفره هفت سین ما که اول رو میز وسط اتاق چیده بودیم اما از صدقه سری نگار که سفرمون رو بهم ریخت وما هم از نو تو آشپز خونه چیدیم خلاصه وقتی همهء کارهامون رو انجام دادیم منتظر تحویل سال شدیم که شما وروجکا خوابتون برد اول قرار شد شما دوتا خواهر مارمر تحویل سال شید اما چون خواب آلود بودین بابایی زحمت کشید وقتی که سال تحویل شد با آب وقران وارد اتاق شد وماچ ماچ وبوس بوس ودور سفره هفت سین نشستیم ومنم از همهء این لحظه های قشنگ فیلم یادگاری گرفتم و بابا جون به شما دخمل های نازش عیدی داد وقتی که عیدیتون روگرفتین شما مریمی رفتی تا بخوابی ولی نگار عزیز همچنان بیدار بود برای شام هم شما مریم مامان بیدار نشدی بنا بر این ما سه تایی شام خوردیم وبعدش بابایی آخر شب رفت خونه دوست فابریکش علی خلاصه فرداوقتی از خواب بیدار شدیم اول رفتیم خونه آقا جون ومامان فاطمه دایی علی اینا وخاله جون اینا هم بودن وناهار مهمون مامان فاطمه بودیم وکلی دور هم خوش گذروندیم وعیدی هم گرفتیم وشما مرمری ونگاری ونرگس جون تو حیاط پر از دارودرخت وسر سبز مامانی اینا مشغول بازی وشادی شدین مامان فاطمه برای ناهار مرغ با آلو درست کرده بود همراه با سیب زمینی سرخ شده وسبزی خوردن تازه که از باغچه حیاطش چیده بود وکمی هم ترشی و....بعد از صرف ناهار کمی هم استراحت کردیم ودور هم چای وشیرینی خوردیم تا حدود ساعت 8 که قرار شد برای شام خونه مامان مریم اینا بریم آخه همه جمع بودن عمو شیرزاد اینا وخاله مهری اینا وعمه گل بهار اینا وزن دایی حلیمه اینا وپسر عموهای بابایی آقا مهران وآقا ایمان همراه با خانوماشون و شب رو دور هم گذروندیم مامان مریم یرای شام یه مرغ خوش مزه همراه با دون انار وسبزی تو دلی درست کرده بود همراه با ماست دلالی و.. که خیلی خوش مزه بود بعد از شام هم مامان مریم میوه وچای وشیرینی آورد واز همهء مهمونهاش پذیرایی کرد شما مریم مامان وطاها هم با هم کمی بازی کردین ونگار خانم شما هم از ازدحام جمعیت ترسید ی واز بغل من پایین هم نمی اومدی تا این که امیر حسین سگ پشمالو ونازش رو آورد وشما نگاری ومریمی رو سر گرم کرد نگاری من شما که اصلا" نترسیدی ولی شما مرمری من کمی وهم داشتی ولی خیلی از سگه خوشت اومد
این شمایی نگاری دختر شجاع ونترس من با کندی
واینم مرمر من با کندی کوچولو که یه کمی حراس داشتی فقط یه کم
بعد از کلی خوش گذرونی که شما وروجکا داشتین زمانی که همه مهمونا رفتن ما هم خواستیم برگردیم خونه که مامان مریم به شما ملوس ملوسکام عیدی داد وکلی لب ودهنتون رو ماچ مالی کرد خاله نسترن وزن دایی حلیمه هم زحمت کشیدن وبهتون عیدی دادن و بعد از کمی من وبابایی با کلی خستگی که شما پسقلی ها برامون گذاشتین همراه با شما آتیش پاره ها به خونمون برگشتیم اینم خاطره اولین روز وشب سال نو شما عزیزای دلم .