نگار جوننگار جون، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره
پیمان مهرمامان وباباپیمان مهرمامان وبابا، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره
مریم جونمریم جون، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

.:♥♥فرشتــه های آســمونی♥♥:.

بعد از مدتها دیدن این وبلاگ و خوندن خاطرات خنده به لبام میاره

تولد 3 سالگی مریم الماس درخشان زندگیم

1392/5/25 4:30
429 بازدید
اشتراک گذاری

سلام الماس من زمردم  یاقوتم  فیروزه ام 

تولدت مبارک عزیزم داری بزرگ میشی ها نایت اسکین 

 

 

 


جونم برات بگه : منو بابایی از یه روزه قبل همه کارهایه تولدتو  انجام دادیم  از جمله تزئین خونه و

سفارشه کیک دعوته مهمون ها ووووتا اینکه شب تولدت رسید نا گفته نمونه که ما یه شب زودتر برات 

تولد گرفتیم  یعنی 5 شنبه که جمعه حسابی استراحت کنیم  خلاصه من دخترهای گلمو حسابی 

خوشگل کردم اهان یادم رفته که بگم مامان مریم براتون لباس های نازی خریده هم برای تو هم برای نگار 

برای تو دختر ناز کفش و ساپورت وجوراب وتاج هم خرید (مرسی مامان مریم  مهربون  زحمت کشیدی)

وقتی بابایی شروع به ارگ زدن کرد ما هم شروع به رقصیدن کردیم همه وهمه (جای عمو شیرزاد اینا

خالی بود ) مخصوصا"جای طاهاواهورا کوچولو که خیلی دلمون می خواست باشن  تو دختر گلم هم خیلی   

ناز می رقصیدی دلمو بردی با نازو ادات بعدش هم که خاله جون و مامان فاطمه اینا امدن کمی بعد بابایی  

کیک قشنگتو اورد انتخابه بابایی بود کیکو میگم (مرسی بابا سالار دوست داریم ) ما هم برات شعر

تولدت 

 مبارکو خوندیم اونم چند بار تا اینکه شما شمع ها رو فوت کردیی ما هم برات دست قشنگه رو زدیم

بعدش هم کیکو بریدی تازشم ناخنک هم زدی عزیز مامان  خلاصه این که 

نفس من خیلی عجله داشتی برای باز کردن کادوهات ولی من که نزاشتم گفتم اول عکس بعد کادو

تو هم قبول کردی (الهی قربون دختر حرف گوش کنم برم) بعد اینکه با همه عکس انداختی رفتیم 

سراغ کادوها که شما نفسی من از همش خوشت امد بخصوص از کادو من وبابایی که زودی با آبجی 

نرگس رفتی تا بازی کنی بعدشم که دور هم شام خوردیم  بعد از صرف شام  مامان مریم گفت کیک

باشه برای اخر شب که با چای بخوریم اره خوب سیر بودیم ونمی شد بعد از کمی نشستن کنار هم

وخوش و بش کردن کیک وچای هم خوردیم بعد مامان مریم گفت ممی خیلی دیره بریم خونه که شیرزاد 

 اینا دارن میان همه رفتن جز خاله سادات که موند تا به من کمک کنه که خونه رو تمیز کنم (مرسی

 خاله که به فکر مامانمی)  زمانی که کارم تموم شد وخاله اینا خواستن برن 3 صبح بود من وبابایی هم نتونستیم

تا 6صبح بخوابیم داشتیم در مورد تو ونگار حرف میزدیم وقربون صدقتون  میرفتیم  چون شما گلهای باغ

زندگیمون  هستین خوشبختی وعمر ما توی وجود شما خلاصه می شه  ارزوی  ما برای  سومین سال

 تولدت (سلامتی وخوشبختی ودرازای عمرت )هست که از خدای بزرگ خواهان وخواستاریم .  آمین

 فردای تولدت هم بابایی ماهارو برده پل تاریخی شاهپور تا کمی بگردیم وخستگی شب قبلو بدر کنیم 

(مرسی شوهر خوبم که به فکرمی )ماچقلب

 جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن

 این کیک تولد خانم کوچولوی منه 

 

 

خانم لبخنده زیبات چند؟خریداریم

 

 

 

انشا الله تولد 120 سالگیت مامان قشنگم

 

 

اینم تاج سر مخملم که مامان مریمش خریده

 

 

  


 اینم هدیه من وبابایی به فرشته کوچولو

 

 

  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

 اینم از طرف خاله مهری 

 

 

 

 این نی نی  ناز از طرف عمو شیرزاد وخاله نسترن

  

 

اینم هدیه مامانی (مامان مریم )

 

 

 

 

 

 

 

 

 

از طرف خاله سادات ومامان فاطمه عزیز هم وجه نقد (دستشون درد نکنه )

 

  

 

 

 

 

مرسی از همتون که تو جشن تولد 3 سالگیم کنارم بودین بوس بوس برای همتون 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)