نگار جوننگار جون، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره
پیمان مهرمامان وباباپیمان مهرمامان وبابا، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره
مریم جونمریم جون، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

.:♥♥فرشتــه های آســمونی♥♥:.

بعد از مدتها دیدن این وبلاگ و خوندن خاطرات خنده به لبام میاره

گردش عید فطر

1392/5/18 13:27
336 بازدید
اشتراک گذاری

سلام هستی من نفس من قلبم روحم  عشقم امیدهای من (مریم و نگارم )

عزیزای من بابایی 5شنبه شب ما رو برده خونه مامان مریم تا برای روز عید برنامه ریزی کنیم برنامه از این 

قرار بود که شب راهی پهنه کلا شیم و سوئیت بگیریم تا فرداش بمو نیم وقتی که رسیدیم جا برایارک نبود 

خیلی شلوغ بود ممی با هزار دردسر تونست سوئیت بگیره وقتی که جا به جا شدیم مامان مریم حصیر

انداخت تو حیاط  هوا هم خیلی خیلی خنک بود بعد از کمی استراحت بابا جون مریم جونو برده بگردونه 

دختر زیبای من    با بابا جونش 1 ساعتی غیب شدین وقتی که امدید تو دست مریم جونم کلی چیز بود

باباشو حسابی سر کیسه کرده بود اره قشنگم شما دختر گل از بابا یه گیتار موزیکال وخوراکی های 

خوش مزه  خواستی بابا جونت هم نه نگفت(مرسی بابایه ماهم )بعدمامان مریم گفت به بچه ها غذا

بده که گرسنن (قربونه شکمتون برم)

اخه مامان مریم از خونه غذا درست کرد و آورد اونم چی لوبیا پلو که خیلی خوش مزه بود  خلاصه منم 

به شما وروجکا غذا دادم نوش جان کردین بعد بابایی گفت آخی نگارمو نبردم بگردونم پاشدو نگارو بغل 

کرد با خودش برد بگردونه  در همین لحظه عمه گیتی به من گفت بیا بریم کمی بگردیم من می خوام 

برای خودم چیز میز بخرم  منم به بابایی گفتم که می زاری برم اونم گفت که برو من و عمه هم  رفتیم 

و عمه جون برای خودش یه گوشواره خیلی قشنگ خرید و کمی هم دور زدیم وصحبت کردیم یهو گوشیم 

زنگ خورد بابا سالار بود گفت بیا که مریم برات بی قراری می کنه ما هم مجبور شدیم زود برگردیم 

وقتی امدم مریم جونم از من خواست که ببرمش زیارت من وعمه هم بردیمت تو صحن دعا کردیم برای 

خودمون وهمه اونایی که محتاج دعا بودن  وقتی امدیم پیش مامان مریم دیدیم که خاله مهری و ایلیا هم

از راه رسیدن بعداز سلام و احوال پرسی نشستیم دور هم بابایی مثل همیشه مجلس گرم کرد و ما رو

کلی خندوند خاله مهری و مامان مریم بعد از مدتی دور هم نشینی پا شدن تا گشتی بزنن بعد از تقریبا"

30 دقیقه امدن و برای مریم جون من اسباب بازی خریدن خاله یه کیف ارایش صورتی با گیره مویه ست 

مامانی هم سرویس چای خوری  خرید (مرسی مامان مریم جونم وخاله مهربونه)

خلاصه این که تا 4 صبح شما وروجکا بیدار موندین و آتیش 

سوزوندین ومنو حسابی خسته کردین منم با هزار زحمت با کمک بابایی شما دخترهای خوبمو خوابوندم

و همگی خوابیدیم تا اینکه ساعت 9 صبح با صدای اعلام برگذاری نماز عید فطر بیدار شدیم مامان مریم 

یه صبحانه مشتی درست کردو دور هم خوردیم قرار شد که ناهار بریم جنگل ویسات کباب راه بندازیم 

که دوست بابا ممی زنگ زد و همه مارو ناهار دعوت کرد من و بابایی هم  از وقت استفاده کردیم 

و شما دوتا عروسکا رو بردیم تو بازار حرم حسابی گردوندیم بعدش هم من وعمه گیتی قبل از سوار

شدن ماشین دوتایی یه گشتی تو بازارچه زدیم و راهی شدیم تا اینکه به خونه دوست بابا ممی رسیدیم

 یه خونه روستایی رویایی که من عاشقش شدم پر از حیونای جور وا جور (مرغ وخروس و اردک وسگ و

گاو)که خیلی ناز بودن غیره آن یه حیاط سرسبز وپر ازدارو درخت خلاصه بعد ازصرف ناهار کمی دور هم 

نشینی کردیم وگپ زدیم وبازم بابا جونت موجبات خنده وشادی ما رو فراهم کرد شما زیبا روی من ازم 

خواستی که ببرمت و حیونارو بهت نشون بدم وقتی بردمت تا گاوارو ببینی گفتی چقدر بوی بدی میدن 

اه اه بدم میاد منم برگردوندمت (الهی قربونت برم دخترک بامزه من)بعد از کمی اماده رفتن به خونه 

شدیم تو راه بابایی ماشینو نگه داشت تا تمشک بخوریم شما دخترهای ناز نازی از تمشک خوشتون 

نیومد و نخوردین یه چندتایی عکس انداختیم ودوبارهراهی شدیم تا اینکه به رود تجن رسیدیم کنار رود 

شالیزارهای برنج بود که خوشه هاش طلایی شده بود منظره خیلی قشنگی بود مامانی هم یه چندتایی 

عکس انداخت که بابایی گفت دیگه هوا سرد شده بریم خونه منم گفتم باشه وراهی خونه شدیم البته 

خونه ممی اینا مامان مریم وخاله مهری هم رفتن تا سری به دایی رضا بزنن ما کمی خونه ممی استراحت

کردیم وبرای شام رفتیم خونه مامان فاطمه خاله جون وآبجی نرگس هم بودن شما فرشته های کوچولو 

با هم خیلی صمیمی بازی کردین اصلا" هم ماهارو اذیت نکردین (افرین صد آفرین )بعد از شام هم ما

زود رفتیم خونه تا 

زودتر بخوابیم چون بابایی باید می رفت سر کار به امید عیدهای قشنگ دیگه ودور هم بودن های دیگه.

 تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

مریم خانم زیارتت قبول

 

 

 

  تصاویر زیبا سازی وبلاگ www.20Tools.com

 

استانه مبارک پهنه کلا 

 

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

 

اینم عکس مخملم تو راه برگشت کنار رود تجن و شالیزار

 

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

این خوشگل خانم فقط وفقط اذیت میکرد

 

  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 یه نگار یه اتاق ویه دنیا کتاب عمه گیتی( روز عید)

 

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنید

 

این گیتار موزیکال رو بابایی خریده

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)