تولد مامان وبابا
سلام فرشته های مامان وبابا دخترای عزیز تر از جونم
امروز میخوام براتون از ماجرای تولد مامان وبابا بنویسم
20 خرداد تولد مامان زینب
22 خرداد تولد دوست خوب و شریک لحظه لحظهء زندگیم سالار عزیزم
شب 22 یعنی شب تولد بابایی مامان مریم به مناسبت تولدمون ما رو شام به رستوران دعوت کرد وما چهار تایمون به همراه مامان مریم وعمه گیتی رفتیم رستوران ققنوس و شام خوردیم بعد از اون هم رفتیم خونه مامان مریم اینا وبازم مامان مریم زحمت کشید وبرامون کیک خرید تا با عمو شیرزاد اینا دور هم باشیم
اینم کیکی که مامان مریم زحمتش رو کشید
همگی دور هم کیک خوردیم وعکس انداختیم وگپ زدیم وشب خوبی رو کنار هم سپری کردیم و بازم مامان مریم زحمت کشید وبهمون هدیه تولد داد( وجه نقد )و حدودا" نیمه شب بود که برگشتیم خونمون .
سالارم امید زندگیم همسر خوب ومهربانم
بهترین ها رو برات آرزو دارم امید وارم سالیان سال در کنار هم همراه با دخترامون شاد وخرم زندگی پر از آرامشی رو داشته باشیم دوست دارم مهربون من خوب من بهترین من