نگار جوننگار جون، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره
پیمان مهرمامان وباباپیمان مهرمامان وبابا، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره
مریم جونمریم جون، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

.:♥♥فرشتــه های آســمونی♥♥:.

بعد از مدتها دیدن این وبلاگ و خوندن خاطرات خنده به لبام میاره

ماجرای رفتن به ییلاق(سنگده)

1393/11/2 19:47
995 بازدید
اشتراک گذاری


                                                                                    

سلام شیرین نباتهای مامان شکلاتهای مامان زیباترین ودرخشان ترین نگین الماس 

  تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

امروز میخوام یه خاطره قشنگ وفراموش نشدنی براتون بنویسم 

جونم براتون بگه یه سه هفته ای میشد که من وبابایی تصمیم گرفته بودیم که یکی دو شبی رو بریم ییلاق مامان فاطمه وخوش بگذرونیم تا این که خدا خواست وامروز 3/10/ 93 قسمت شد وما وخاله سادات اینا دیگه راهی شدیم هر چیزی که لازم بود رو برداشتیم ورفتیم خونه خاله زهرا (خاله مامان)کلید خونه ییلاقیشون  رو گرفتیم واونجا مستقر شدیم اول از همه وقتی رسیدیم تواز بس سرد بود توی بخاری نفت ریختیم وروشن کردیم تا خونه گرم شه بعد هم بخاری برقیرو روشن کردیم  که زودتر گرم شه آخه دمای اونجا زیر صفر بود بعد هم کم کم جابجا شدیم چای دم کردیم ودور هم با شما وروجکا چای خوردیم وبعد بابایی عمو اکبر رفتن رو تراس وآتیش کباب کوبیده رو روشن کردن من وخاله جون هم برنج وباقی کار شام رو انجام دادیم از شما چی بگم که از سر شوق خونه رو رو سرتون گذاشتین کلی دنبال هم کردین ومی خندیدین بعد از صرف یه کباب خوش مزه به همراه دوغ وسالاد وسبزی و ماست دلالی وترشی اینم بگم که شما مسابقه خوردن غذا گذاشتین که مریم جون ونرگس جون با هم اول شدین ونگاری هم از آخر آخرتر آخه از بس تو راه چیز میز خوردی زیاد غذا نخوردی عزیزم خلاصه بعد شام وکارهامون ما بزرگترها برای فردا برنامه جنگل رفتنمون رو میچیدیم وشما عروسکا هم مشغول بازی کردن بودین بعد از اندکی بابایی وعمو اکبر رفتن تا از خاموش شدن آتیش مطما" بشن  که اومدن تو اتاق وگفتن برنامه رفتن به جنگل رو کنسل کنید شما مریم مامان گفتی: چرا بابایی بریم تو روخدا من جنگل دوست دارم بابایی گفت:نمیشه شما  مریم خانم من  بازم اصرار پشت اصرار بابایی هم با لبخند مرموزانه گفت آخه فردا باید بریم برف بازی من اصلا"باورم نشد آخه ظهر هوا خوب بود وآفتابی بودولی خیلی خوش حال شدم آخه یه چند وقتی بود که شما مریم مامان دلت میخواست برف بازی کنی اما تو شهر ما هنوز برف نیومده بود بعد هم همگی رفتیم تا ببینیم بابایی جدی میگه یا نه دیدیم بله از آسمون داره دونه های برف می باره وزمین هم کمی سفید شده بود وقتی برگشتیم تو اتاق شما دخترها از ذوق هی بالا وپایین می پریدین ومن وخاله جون هم گفتیم اگه می خواین فردا بریم برف بازی باید زود بخوابین وجا انداختیم وشما هم رفتین تو رخت خواب تا لالا کنین وقتی هم که خوابتون سنگین شد من وبابایی وعمو اکبر وخاله جون 4 تایی دور هم کارت بازی کردیم من وخاله یار عمو اکبر وبابایی یار بودن ما خانما آقایون رو سوسک کردیم خلاصه فردا صبح که از خواب بیدار شدیم اول یه صبحونه مشتی دور هم خوردیم وبعد شال وکلاه کردیم تا بریم برف بازی وقتی از رو تراس خواستم ببینم برف به اندازه کافی بارید یا نه دیدم همه جا سفیده

                              

 

اینم منظره قشنگ از رو تراس

و اینم مریم ونرگس ونگار فندقی وعشق برف بازی

این آدم برفی حاصل زحمت مریم مامانه

این آدم برفی هم خاله جون درست کرده 

بعد از یه ساعتی برف بازی دیگه خیلی سردمون شد وبرگشتیم خونه وقتی شما نگارجونی فهمیدی دیگه برف بازی تموم شده زدی زیر گریه وهوار هوار کردی و به هیچ وجه ساکت نشدی منم با هزار وعده ساکتت کردم بعد هم تو خونه با شما وروجکا بازی کردم تا برف بازی فعلا" از سرتون بیافته کم کم وقت ناهار شد من وخاله جون برنج بار گذاشتیم آقایون هم آتیش روشن کردن تا جوجه کباب درست کنن 

وقتی ناهار خوردیم کمی استراحت کردیم ودور هم چای خوردیم آخه خیلی میچسبید بعد هم کم کم وسایلمون رو جمع کردیم وراهی شهرمون شدیم تو راه بابایی زد کنار تا برای بار آخر هم کمی برف بازی کنیم وشما مریم ونگار  مامان اصلا"از برف بازی سیر نمی شدید وهمش جیغ میزدید وبرف گوله میکردید وسمت من وبابایی پرتاب میکردید 

اینا عکسا رو هم تو راه برگشت ازتون انداختم

بعد هم برگشتیم خونه تو راه اول رفتیم خونه خاله زهرا وکلید امانتی رو پس دادیم و با اصرار زیاد خاله رفتیم  بالا ودور هم عصرونه خوردیم شما دخترهای شیطون هم رفتین تو اتاق طاها پسر خاله زهرا وبا هم بازی کردین  یه ساعتی اونجا بودیم وبعد خواستیم که برگردیم شما وروجکا رفتین تو سوپر مارکت خاله اینا وبرای خودتون کلی شکلات وچیپس وآبنبات برداشتین وخاله هم همش قربون صدقتون میرفت ومیگفت عیبی نداره بعد هم سوار ماشین شدیم وبرگشتیم آخه بابایی خیلی خسته بود ونیاز به استراحت داشت یه ساعتی رو شما دخترها وبابایی خوابیدین ومنم کارامو کردم وبعدش بیدار شدین ورفتیم خونه مامان مریم آخه عمو شیرزاد اینا بعد از چند وقت اومدن اینجا وخواستیم شب دور هم باشیم وقتی رسیدیم خونه مامان مریم طاها یی اومد بیرون وهمش شما مریم مامان رو صدا میزد وقتی دید خوابی ناراحت شد وهمش میگفت بیدارش کن شما نگاری هم خواب بودی وطاها دلش میخواست شما دختر عمو هاشو ببینه برای شام هم مامانی اینا جوجه کباب داشتن عمو شیرزاد زحمت کشید خوابونده بود وبهش طعم داده بود بعد از کمی شما نگاری مامان از خواب ناز بیدار شدی وبا هم شام خوردیم بعد از شام وقتی طاها واهورا کوچولو خواستن بهت دست بزنن غریبی کردی ونق میزدی ولی بعد از کمی با اهورا که تقریبا"هم سن وسال خودته بهتر شدی شما مریم مامان هم وقتی از خواب بیدار شدی مثل خانما رفتار کردی عمو شیرزاد هم سفت بغلت کردونازت کرد خاله نسترن هم نازت کرد  از اونجایی که شما مریمی داداش خیلی دوست داری کمی  با اهورا ور میرفتی و دست به سر وصورتش میکشیدی با طاها هم کمی بازی میکردی وکمی هم فرار خلاصه یه دوساعتی رو با پسرعموهات گذروندی 

عمو شیرزاد هم زحمت کشید وبرای شما دختر ماه من این حباب ساز رو خرید(مرسی عمو جون)بوس

خلاصه کمی دور هم گپ زدیم وگپ زدیم تا این که دیگه خیلی دیر وقت شد ومنم فردا نوبت دکتر داشتم وباید 8صبح از خواب بیدار میشدم از همه خداحافظی کردیم وبرگشتیم خونمون  اینم از خاطره قشنگمون.

در آخر

                                                  

  باید از سالار زندگیم مرد خوش قلب و بابای مهربون مریم ونگار تشکر کنم که این لحظه های خوش وبه یاد موندنی رو برامون  به ارمغان میاره

           

 

پسندها (5)

نظرات (13)

مامان مبینا
5 بهمن 93 15:20
زینب جووووووووون سلااااام به به چه سفریچقد خوب که خوش گذشته ایشالله همیشه به سفر وخوشی عزیزم با اون کبابا دهن منم اب افتاااااااااااااااااااد نوووووووووووووووش جونتون عزیزم یه عالمه بوس واسه دخملای خوشمل
زیــنب (مامان)
پاسخ
سلام عزیز دلم مرسی شما همیشه به ما لطف داری جاتون خالی خیلی عالی بود منم روی ماه مبینا جون رو میبوسم
♥ایدا♥
5 بهمن 93 19:03
خیلی برفو دوست دارم منم کلی برف بازی کردم الان یکمی سر ما خوردم
زیــنب (مامان)
پاسخ
سلام عزیزم الهــــــــــــــــــی انشاالله زودتر خوب شی
مامان مبینا
6 بهمن 93 7:35
خبرخبرخبردار منم اپممممممم
مامان اهورا
7 بهمن 93 19:26
سلام زینب جون امیدوارم همیشه در کنار هم لحظات خوشی رو سپری کنید. بوس برای مریم ونگار خوشگلم
زیــنب (مامان)
پاسخ
سلام عزیزم مرسی از محبتت روی ماه اهورا رو از دور میبوسم
مامان زهرا
9 بهمن 93 12:59
سلام عزیزم خدارو شکر که بهتون خوش گذشته مخصوصا به مریم جون و نگار جون حسابی برف بازی کردیدا خوش به حالتون ما که در حسرت برف موندیم. بوس برای گل دخترا
زیــنب (مامان)
پاسخ
سلام عزیزم مرسی خدا نکنه که تو حسرت بمونی انشاالله که شما هم یه برف بازی عالی در انتظارت باشه
♥ایدا♥
9 بهمن 93 16:13
وایییییییییییییییییی من عاشق برفم به منم سر بزنید اپم راستی اگه با لینک کردن موافقی خبر بده
زیــنب (مامان)
پاسخ
سلام عزیز دلم من خیلی وقته شما رو لینک کردم مرسی از این که به ما سر میزنی من همیشه میام به وبت سر میزنم تو هوادارات نگاه کن
مامان مبینا
9 بهمن 93 18:23
مامان خانم سلاااااااااااااااام مریم ونگار جونم خوبن؟ بووووووووووووووس عسلچهای خاله
زیــنب (مامان)
پاسخ
سلام دوست خوبم مرسی از لطفت عــــــــــــــــاشقتم
کتاب آموزش مسائل جنسي و زناشويي براي اولين بار کاملا تصويري و عکسهاي واقعي
10 بهمن 93 14:37
اگر سنتان زير 18 سال ميباشيد خواهش ميکنم اين نظر رو نخونيد. کتاب آموزش مسائل جنسي و زناشويي براي اولين بار کاملا تصويري و عکسهاي واقعي اين کتاب صد در صد مورد نياز شماست چه مجرد و چه متاهل فقط تا پايان اسفند 1393 با اين قيمت استثنايي عرضه ميشود. اين کتاب آموزشي مخصوص افراد بالاي 18 سال بويژه زوج هاي جوان است. از عواقب خودارضايي با خبريد؟ موثرترين راههاي ترک ان را مي دانيد؟ آقايان ! از زود انزالي رنج مي بريد ؟ خانم ها ! همسرتان قادر به ارضا شما نيست ؟ از سايز آلت خود ناراضي هستيد ؟ نظر خانم ها را در اين مورد مي دانيد؟ ميخواهيد به همراه همسرتان ارگاسم طولاني و دلپذير داشته باشيد ؟ مي خواهيد لذت جنسي دو طرفه را تجربه کنيد؟ جواب همه افراد مثبت است اما به علت حجب و حيا در خانواده ها اموزش اين مسائل مهم به خوبي صورت نميگيرد و به علت عدم اگاهي و در برخي موارد اگاهي هاي غير علمي و ناقص بسياري افراد قادر به لذت بردن ازاين عواطف و احساسات خدادادي نيستند و برعکس عامل سرخوردگي و نگراني و تشويش و اختلال در زندگي روزمره شان نيز مي شود. اين کتاب در ساير سايت هاي ديگر به قيمت هاي بالا به فروش ميرود. اما ما به دليل اهميت آن اين کتاب را تنها با 5000 هزار تومان در اختيار شما قرار مي دهيم. براي ديدن فهرست مطالب و خريد اين کتاب به وبلاگ ما مراجعه کنيد. با لينک کردن وبلاگ ما ، گامي مهم در حل مشکلات جنسي جوانان جامعه برداريد. در صورت مسدودي وبلاگ به ما ايميل بزنيد.خريد اين کتاب بسيار آسان است. _________________
فاطمه ع
11 بهمن 93 12:43
ان شاا.. همیشه خوش باشید گلم ما که امسال تا الان برف ندیدیم
زیــنب (مامان)
پاسخ
سلام مرسی عزیزم انشاالله که میبینید
مهتاب
11 بهمن 93 16:31
ای جانم چقدر نازید شما خاله جون خاله جون علیرضای منم توی مسابقه عکس شرکت کرده میشه بری بهش رای بدی؟ یه دنیا ممنون اینم لینکش http://photo.ninisite.com/Showphoto.aspx?vid=2015011122090505397
زیــنب (مامان)
پاسخ
سلام عزیزم مرسی از این که به ما سر زدی به روی چشم که رای میدیم
مامانی آرتینا جان***
13 بهمن 93 21:23
به به میبینم که حسابی بهتون خوش گذشته انشالله همیشه شاد باشین راستی آدم برفی که خاله درست کردن خیلی خوشگله دستشون درد نکنه.
زیــنب (مامان)
پاسخ
سلام مامانی دخمل طلا جای شما خالی بود عزیزم مرسی از محبتتبرای شما مادر ودختر گل
فرهاد جدایی اصل
20 اردیبهشت 94 12:45
سلام چه نی نی نازی از سایت ما هم دیدن کنید لطفا www.apple-kids-wear.com فروشگاه پوشاک اپل فروش پوشاک بچه گانه اپل 09123269196 09122709376 خرید نقدی شامل 15 % تخفیف می باشد تولیدی پوشاک بچه گانه اپل
محمدرضا
30 تیر 94 21:29
سلام خوبی؟؟؟؟ وب توپی داری لطفا به منم سر بزن
زیــنب (مامان)
پاسخ
سلام مرسی از لطفت حتما"سر میزنم