تولد 2 سالگی نگار گنجینهء احساس مامان وبابا
سلام نگار جونی جون جون جونی عزیز دلم قربونت برم دردت به جونم آروم جونم خورشید زمستونیم نفسم عمرم امروز مامان میخواد از ماجرای شب تولدت برات بنویسه
ای جان نگار من وشما نگاری روز قبل از تولد خونمون رو یه گردگیری حسابی کردیم وکمی هم تزیین کاری کردیم آخه مریم جون خونه ممی اینا بود وفقط شما دخترک ناز وکوچولو با من بودی بابایی هم یه کیک برات سفارش داد وبعد از ظهر هم من وشما وبابایی رفتیم تا برای شب جشنت لباس بخریم ولی از بد شانسی ما بارون امون نداد هی بارید وبارید وما حسابی خیس شدیم واز سرما می لرزیدیم خلاصه بعد از یه ساعت گشتن از خیر لباس خریدن گذشتیم وبه خونه برگشتیم وتصمیم گرفتیم برای رفتن به آتلیه برات لباس بخریم خلاصه شب تولد فرا رسید ومهمون های ما هم یکی پس از دیگری تشریف آوردن اول از همه عمه گلبهار اومد آقا جون ومامان فاطمه ودایی علی وزن دایی مینا و ونازنین جون ودوست بابایی آقا میثم وسمیرا خانم وسعیده جون وزن دایی بابا مژگان خانم وآفا محمد ونیلوفر جون ومامان مریم وعمه گیتی وبابا ممی وخاله مهری ولی خاله سادات ونرگس جون اینا نیومدن آخه عمو اکبر بابایی نرگس پاش شکست وتازه صبح روز تولدت گچ گرفتن وخیلی درد داشت وخاله نتونست بیاد (خدا بد نده عمو اکبر )انشا الله زودتر خوب شی خلاصه وقتی همهء مهمونها اومدن منم ازشون پذیرایی مختصری کردم وجشن وشور وشادی استارت خورد بابایی آهنگ های قشنگی گلچین کرده بود ویکی یکی پخش میشد وکلی رقصیدن شما مریم ونگار مامان هم بی نصیب نموندین یه جورایی ترکوندین بعد از یه ساعتی .سفره شام رو پهن کردیم شام خوردیم وبعد از شام هم دوباره سرور و....تا این که نوبتی هم که بود نوبت فوت کردن شمع و بریدن کیک بود
اینم کیک تولد نگاری
عزیز مامان میدونم که الان داری به این فکر میکنی که چرا کیکت سادست اما بابایی برات بره ناقلا سفارش داده بود چیزی که ما میخواستیم این نبود از بی کفایتی کیک پزی بود که بجای سفارش ما راحتی خودش رو اولویت داد ولی بهت قول میدم برای 3 سالگیت یه کیک خوب از یه جای دیگه برات سفارش میدیم اما دخترم خداییش کیکش خیلی تازه وخوش مزه بود اینو من نمیگم همهءمهمونا گفتن شماها عروسکهای مامان مریمی ونگاری هم کلی کیک نوش جان کردین
بگذریم بعد از این که کیک رو آوردیم باباممی با آرزوی سلامتی و خوشبختیت برات شمع رو روشن کرد
وشما نگاری مامان بعد از خوندن گروهی تولدت مبارک اول فوتش کردی و بعد دوباره بابایی شمع رو روشن کرد تا این که خواهر جونت مریمی فوتش کرد
بعد هم چهار تایی کیک رو بریدیم ناگفته نمونه که شما دوتا وروجک حین فوت کردن شمع به کیک ناخنک هم می زدین این عکسا رو هم عمه گیتی انداخت
بعد از اون هم نوبت دادن کادوها رسید
اینم یه النگو ناقابل برای دخترک دی ماهیمون ازطرف من وبابایی
اینم از طرف عمه گلبهارعمه باباسالار (مرسی عمه خانم)
اینم از طرف خاله مهری خاله باباسالاربرای نگار جون (مرسی خاله جون)
اینم برای مریم گل مامان که خاله مهری زحمت کشید وبراش خرید(مرسی خاله جون)
من وبابایی بعد از خرید النگو با هم مشورت کردیم وبه این نتیجه رسیدیم که قشنگی تولد برای بچه ها به اسباب بازیهاشه واسه همین
دوباره از طرف من وبابایی برای نگار عزیز یه عروسک نی نی که موزیکال ولالایی میخونه
و این یکی هم برای مریم عزیز مامان یه چراغ خواب شلمن مبارکت باشه عشقم
از طرف مامان مریم وممی وجه نقد
از طرف مامان فاطمه وآقا جون وجه نقد
از طرف خاله سادات ونرگس جون وجه نقد
از طرف عمه گیتی جون وجه نقد
از طرف دایی علی وزن دایی مینا وجه نقد
از طرف آقا محمد ونیلوفر جون وجه نقد
از طرف زن دایی مژگان وجه نقد
از طرف نازنین جون وجه نقد
از طرف آقا میثم وسمیرا جون وجه نقد
دست همشون درد نکنه از این که مجلس شادی ما رو مزیین کردن
بعد از دادن کادو ها دوباره موزیک ورقص وبعدش هم همه دور هم کیک تولد شما نگاری رو نوش جان کردیم بعد هم کمی میوه خوردیم و کلی عکس انداختیم همهء لحظه های زیبای شب شکفتنت رو فیلم گرفتیم خلاصه خیلی شب خوش وبه یاد موندنی بود فکر نمیکردم که به همه خیلی خوش گذشته باشه وقتی انرژی همه تموم شد جشن ما هم به پایان رسید .
اینم یه شب قشنگ ازتولد 2 سالگی نگار زیباترین گل زمستونی مامان وبابا
سالارمن همسرخوبم
وپدر مهربون مریم ونگار
ممنون از این که ما رو از چشمهء محبتت سیراب میکنی
قشنگترین اتفاق زندگیم آشنایی با تو بود
من نمیدونم تو پاداش کدوم کارخوب منی
وجودت رو تو زندگیم 1000 بار شکر میکنم
ما سه تا خـیلــــــــــــــــــــــــــــــی دوست داریم
تو بهترین بابای دنیایی