تهدید جدید نگار
سلام جوجه کوچولوی مامان کاکل زری قندو عسلی
امروز مامان میخواد از تهدید جدیدت برات بنویسه
دیشب وقتی گرسنت بود با اون لحن قشنگ ودلنشینت
گفتی :مامان گزا (غذا)
منم گفتم :بزار الان میدم
بعد دوباره با اون لحن بچگونت گفتی :گـــــــــــــــزا
منم دوباره گفتم:دارم برات گزا میکشم بزار
وقتی نگات کردم دیدم داری غر میزنی گفتم :چی میگی
دیدم انگشت اشارتو گرفتی سمتم وبرام لب میچینی و گفتی: مماختو میتشما وقتی شنیدم نتونستم جلوی بگیرم و کلی خندیدم مریم هم از حرفات خندش گرفت وهی تهدیدت رو تکرار میکرد وسه تایی با هم کلی بعدم مامانی بغلت کرد و مالیت کرد بعد بشقاب غذا رو گذاشتم جلوت وگفتم:بخور مامان
شما هم بازم اورد ناشتا دادی وگفتی :ماست میخوام
از اونجایی که از دست خودت ماست تو خونه نمی مونه گفتم :نداریم
دیدم داری میری رو مبل بشینی
گفتم :غذا نمی خوری
تو نیم وجبی هم منو به بازی گرفتی وگفتی :الان میام ولی دیگه نیومدی وچون ماست نبود غذا نخوردی
اینم از کار وبار جدید شما نگار که دست شیطون رو از پشت بستی
الهی دردت به جونم عزیز دلم که هر روز با نمک تر از رو قبل میشی
نگار من هستی وجان من پیش مرگت بشم حاضر جواب مامان