شادی های کودکانه
سلام مریم چشم تیله ای من
سلام نگار من سفید برفی مامان
می دونم که خیلی خیلی دیره ولی چه کنم فرشته های من مامانی سرش خیلی شلوغه .
جونم براتون بگه 27 تیر عمو شیرزاد با خانوادش امدن ساری خونه مامان مریم چون عمو جون ماشین خرید
(عمو شیرزاد مبارکت باشه) امدن تا تولد طاها کوچولو رو دور هم جشن بگیریم (طاها خوش تیپ تولدت مبارک)
خلاصه بابا سالار ما رو برده ساری خونه مامان مریم وقتی رسیدیم و در زدیم عمو شیرزاد امد
درو باز کرد وقتی مریم کوچولو رو دید با شما هستم عروسک با عشق بغلت کردو بوسد بعد نگار رو بغل
کرد ونوازش کرد از ان طرف خاله نسترن با بچه هاش رفته بودن تا کیک بخرن وقتی که امدن بعد از سلام
واحوال پرسی اماده شدیم تا جشن بگیریم نا گفته نمونه که مامان مریم خیلی زحمت کشیدو خسته شد
(خسته نباشی مامانی)وقتی بابا سالار شروع کرد به ارگ زدن ما هم نوبتی رقصیدیم و جشن شروع
شد وادامه پیدا کرد بعد هم طاها شمع ها رو فوت کردو کیک رو برید و با همه عکس انداخت تو هم در
همه مراحل همراهی کردی و نگار هم تو بغل من آتیش می سوزوند (مامان مریم وخاله مهری وعمو )
لطف کردن و برات کادو گرفتن تا تو هم شاد شی (من هم میگم مرسی از شما که به فکر دخمل من هم
بودید )شب خیلی خوبی بود و به یاد موندی بعد از شام طاها اینا رفتن تهران خونشون خدا پناهشون باشه.
دوستتون دارم نفسای من خیلی زیاد