گردش عید فطر
سلام گوله نمکام خوشگل دخترهای نازنازی مامان امروزم مامان براتون یه خاطره قشنگه دیگه داره
روز سه شنبه صبح زودتر از هر روز دیگه از خواب بیدار شدیم ورفتیم خونه مامان مریم اینا تا همگی به اتفاق هم برای عید فطر بریم خوش گذرونی البته فقط ما نبودیم خاله مهری اینا وزن دایی مژگان اینا ودوست مامان خانم نراقی ودختر دایی مامان خاله پروین هم بودن اول رفتیم پارک شهید زارع اما بارون خدا نذاشت تا ما موندگار بشیم پس تصمیم گرفتیم که بریم لب دریا وآلاچیق بگیریم بابایی هم یه دوست اونجا داشت بنابراین آمار دقیق از آب وهوای اونجا گرفت ودوتا آلاچیق هم رزرو کرد وراه افتادیم هوا خیلی خوب بود بادهای سرد وخنکی هم از سمت دریا می اومد اول از همه مامان مریم سفره پهن کرد وصبحانه خوردیم بعد از صبحانه شما دخترهای خوش گذرون مامان رفتین رو ماسه های خشک ساحل وکلی با هم بازی کردین وبرای خودتون گودال حفر می کردین بعدشم بابا ممی شما خانم خانما رو برد تو پارک و کمی تاب وسرسره بازی کردین منم تا شما وروجکا سرتون گرم بود با خانم نراقی ونازنین ونیلوفر رفتیم بازار الماس ویه دوری زدیم چندتا چیز کوچولو خریدیم و برگشتیم ودور هم نشستیم وبابایی ومحمد وایلیا و....مشغول بازی بودن وما مامانا هم دور هم میوه می خوردیم وحرف میزدیم اما شما پسقلی ها چه کار میکردین؟ دست از ماسه بازی بر نمی داشتین با ممی لب ساحل دور میزدین وبازی می کردین چند بار هم لباساتون رو خیس وکثیف کردین که اونم فدای سرتون بعداز همهء اینا دیگه وقت ناهار بود که بابا سالار وممی برامون کباب کوبیده مشتی درست کردن ومامان مریم هم سفره پهن کرد وای برنج کته وترشی و.....خیلی خوش مزه بود وحسابی هم چسبید (دستتون درد نکنه باباهای کباب زن )البته نا گفته نمونه که ما همه کباب رو مهمون خاله مهری بودیم (مرسی خاله جون )بعد از صرف ناهار بابا ومحمد وایلیا وعمه گیتی ونازنین ونیلوفر رفتن تا استوب هوایی بازی کنن شما مریم ونگار زیبای مامان هم همش میگفتین بازی بازی ولی نمیشد که بازی کنین آخه پاهای کوچولوتون درد می اومد ونمی تونستین بدویین بازم بابا ممی اومد و شما وروجکا رو برد لب ساحل وکلی گردوند وقتی که اومدین شما نگار مامان حسابی خسته شدی واز فرط خستگی دیگه چشمای قشنگت باز نمیشد وزودی خوابیدی اما ای وای از دست تو مریم ...............اصلا"وقت رو از دست نمی دادی وخواب برات معنی نداشت مدام در حال گشتن بودی به قول خودت :مامان من عاشق دریام بعد از همهء اینا همگی بازی شجاعت یا صداقت راه انداختیم وکلی خندیدیم وبعدش کلی عکس با هم انداختیم وبعد از ظهر هم عصرونه خوردیم تا حدود ساعت نه شب با هم لحظات قشنگی رو گذروندیم اینم از یه عید قشنگ دیگه .
اینم نگار ناز مامان تو بغل ممی
اینم یه عکس دسته جمعی
این لوسی با واق واقش خیلی مریم منو ترسوند
اینم مریم جونم ودوستش نیلوفر
مریم ونگار
ای دخترهای عزیز تراز جونم قربون شکل ماهتون
برم قربون دنیای قشنگ وپر از شوروحالتون برم
من همهءخوشی ها وزیبایی های دنیا رو
براتون آرزو دارم نه برای الانتون بلکه برای
همیشه واز خدا میخوام این خنده های ملیح رو هیچ
وقت ازلبای قشنگتون نگیره الهی الهی