پنج شنبه پر ماجرا
سلام گلهای یاسم ای همهء احساسم مرمرک ونگارک قشنگم من براتون می میرم
امروزم یه روز دیگه از روزای قشنگ خداست که مامانی می خواد ماجراشو براتون بنویسه
از اونجایی بگم که بابایی تصمیم گرفت تا با محمد (پسر دایی رضا )بره دریا برای ماهی گیری اما نه تنها این بار خواست مامان رو با خودش ببره بنابراین شما وروجکا نباید می اومدین ونگه داشتن شما هم دست ممی ومامان مریم رو می بوسید خلاصه ما برای شام رقتیم خونه مامان مریم بعد از شام هم ممی شما مرمری ناز وقشنگ وعزیزم رو برد بیرون تابرای یه سگی که تو کوچه بالایی بوده غذا ببرین آخه تازه بچه دار شذه بود وگناه داشت منم خواستم تا نگاری رو بخوابونم اما فایده نداشت چون شما نگار نگاری من اصلا"قصد خوابیدن نداشتی بعد از کمی ناجی منم از راه رصید بابا ممی اومد وشما نگار عزیز تر از جونم رو بغل کرد وتو کوچه راه برد وحسابی خستت کرد وخوابوند وقتی آوردتت هفت پادشاه رو خواب می دیدی من وبابایی وعمه گیتی هم زودی شال وکلاه کردیم وبا محمد ونازنین ودوستاشون قول وقرار کردیم وراه افتادیم نمی گم که شب وصبح رو چه جوری گذروندیم فقط میگم که برای من وبابات خیلی عالی بود بعد از مدتی ما دوتایی خوش گذروندیم فرداش حوالی ظهر اومدیم خونه کمی استراحت کردیم یعنی بابایی وعمه گیتی تونستن استراحت کنن ولی من نتونستم آخه شما جوجه طلایی من نگار نازنینم اذیتم می کردی برای شب هم ما چهارتا با مامان مریم وعمه گیتی قرار شد بریم شهر بازی تا در حق شما اجحاف نکرده باشیم البته همهء زحمتها رو مامان مریم کشد شام حاضری درست کرد وکمی وسیله گرفت ورفتیم شما وروجکا که یه جا بند نمی شدین
این مریمه از خیر جامپین نمیگذره .........اصلا"
مریم رالی سوار
این شیطون می خواد به زور کلاهش رو از سرش در بیاره
قربون دختر رانندم بشم
اینم نفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــس مامان
لــــــــــــــــــــــــوس قربونت برم عزیزم
وروجک انگار رو تخته روان نشسته
بعد از همهء ایناشما نگاری تاب وسرسره بازی هم کردی وشما مریمی هم قصر بادی بازی کردی وکلی انرژی تخلیه کردین بعد از اونم غذا خوردیم خواستم صورت زیبای شما مریمی رو بدم نقاشی کنن که خیلی صفش طولانی بود وبابایی هم خسته شده بود بنابراین ما دیگه خواستیم که برگردیم که بابا جون براتون بادکنک ابرو بادی خرید و مامان مریم هم یه حباب ساز برای شما مریمی خرید وراهی خونه ممی شدیم اینم از ماجرا یه شب خوب دیگه .
مامان مریم وبابایی
مرسی از این که یه خاطره قشنگ دیگه رو برامون تداعی کردین
بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوس
هزارتا بوس براتون دارم