نگار جوننگار جون، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره
پیمان مهرمامان وباباپیمان مهرمامان وبابا، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره
مریم جونمریم جون، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

.:♥♥فرشتــه های آســمونی♥♥:.

بعد از مدتها دیدن این وبلاگ و خوندن خاطرات خنده به لبام میاره

جزیره آشوراه ده (بندر ترکمن)

1393/3/15 16:34
1,039 بازدید
اشتراک گذاری

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

بازم سلام گل دخترام سوی چشام هدیه های آسمانی گوهر های جاودانی دردتون به جونم

                                                 فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز                                                                                      

امروزم یه روز دیگه از روزای خداست که مامانی اومده تا یه خاطره قشنگ ودوست داشتنی دیگه رو براتون به یادگار بذاره

پنج شنبه شب عمو شیرزاد به بابایی زنگ زد وگفت که بیا با هم بریم بندر ترکمن فردا شب برمی گردیم بابایی هم چون حوصلش سر رفته بود قبول کرد عمو اینا از ما زودتر راه افتادن ما چون باید اول مامان فاطمه وآقا جون رو می رسوندیم خونشون یکی دو ساعت بعد حرکت کردیم حدودساعت یک ونیم دو صبح رسیدیم به بندر ترکمن عمو شیرزاد یه خونه اجاره کرده بود  وبعدش هم اومد وسط شهر دنبال ما وبا هم به خونه اجاره ای رفتیم وقتی رسیدیم شما چهار تا وروجک با هم بازی میکردین وخوب بودین ولی بعد از کمی سر عروسک پلنگ صورتی قشقرقی راه انداختین که بیا وببین من وخاله نسترن هم بردیمتون تو اتاق خواب وبراتون جا انداختیم وبا هزار زحمت سه تاتون رو خوابوندیم وکمی هم با هم گپ زدیم شما مریم خانم خیلی اذیتم کردی ونمی خوابیدی وهمش بابا بابا می کردی بابایی هم که با عمو شیرزاد گرم صحبت بود مجبور شد تا شما رو بزاره رو پاش اما شما بازم بهونه می اوردی خلاصه ما هم مجبور شدیم که چراغ رو خاموش کنیم وبخوابیم تافرداش که حوالی ظهر از خواب بیدار شدیم وظهرانه خوردیم ووسایلمون رو جمع کردیم وبار ماشین کردیم وبه سمت بازار ترکمن ها به راه افتادیم وقتی که رسیدیم همگی یه گشتی تو بازار زدیم تا شاید از چیزی خوشمون بیاد وبخوایم بخریم که فقط برای شما دوتا کوچولوهام یه چیز کوچیک خریدیم

یه حباب ساز برای شما مریمی ویه جغ جغه برای شما نگاری وبعد از گشتن تو بازار به سمت اسکله به راه افتادیم که قبل از اون من از شما دوتا وروجک این عکسا رو انداختم

الهی قربون قد وبالات برم من

اینم شمایی مریمی که میترسیدی وایستی عینکتم به چشات نمی زدی

هوا خیلی گرم وسوزان بود به خاطر همین هم عمو شیرزاد برامون بستنی قیفی خرید (دستت درد نکنه خان عمو)تا بخوریم بعد از خوردن بستنی رفتیم اسکله واز اونجا هم سوار قایق موتوری شدیم وبه جزیره رفتیم

اینم عکس از مریم ونگار تو قایق

آهای نگاری یه نگاه اگه بهم مینداختی بد نمیشد

وقتی به جزیره رسیدیم من شما فندق مامان نگار بلا رو گذاشتم زمین تا لباست رو عوض کنم یه یهو شما پریدی تو آب وقتی هم که بابایی خواست بیاردت بیرون زدی زیر گریه وجیغ ول دادی منم زودی لباساتون رو عوض کردم و به بدنتون روغن ویتامینه مالوندم وشما دوتا خواهر آب دوست پریدین تو آب وشروع کردین به آب بازی

این نگاری که عاشق آب بازیه

دورت بگردم دختر برنزه مامان قربون خنده ءقشنگت برم

اینم اهورا وطاها که سر بیل همش دعوا شون میشد  الهی الهی

بعد از کلی آب بازی وشن بازی پوست دست وپاتون چروکیده شده بود ولی دست بردار نبودین وبابایی به زور از آب بیرونتون آورد و من لباساتون رو تنتون کردم ودوباره با قایق از جزیره به اسکله برگشتیم وخیلی هم گشنمون شده بود وقرار شد بریم وناهار بخوریم وقتی به شهر رسیدیم بابایی چشمش به دوغ شتر افتاد وهوس کرد تا مزش کنه بنابر این یه بطری خانواده خرید وآورد تا با هم بخوریم من بدم نیومد ولی زیاد نخوردم عموشیرزاد وخاله نسترن دوست نداشتن ولی شما وروجکا وبابایی خیلی خوشتون اومد وکلی نوش جان کردین خلاصه برای ناهار بیشتر رستوران ها وکبابی ها وساندویچی ها بسته بود تا این که عمو شیرزاد یه ساندویچی پیدا کرد وبرای همه همبرگر سفارش داد (مرسی عمو جون )بعد از صرف غذا به سمت خونه مامان مریم به راه افتادیم کناره های جاده عمو واستاد وبرامون تمشت جنگلی خرید که بازم شما مریمی دوست نداشتی واما شما نگار فندقی به ما مجال خوردن ندادیوهمش رو نوش جان کردی وقتی رسیدیم خونه مامان مریم از فرط خستگی انرژی نداشتیم اما مامانی با قرمه سبزی خوش مزش به ما جون داد بعد از صرف شام ما زود به خونمون برگشتیم آخه بابایی خیلی خسته بود ومی خواست صبح بره سر کار اینم یه خاطره قشنگ برای دخترای خیلی قشنگ .

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)