خانواده 4 نفره ما
سلاااااااااااااااااااااااااام فرمانروای قلب وروح مامان
دخترک نازم الهی قربون اون روح لطیف وقلب پر احساست برم
امروزم با یه خاطره دیگه اومدم
چند روز پیش دوشنبه شب برای شام رفتیم خونه مامان مریم مامانی برامون شام مرغ با مخلفات تو فر درست کرد
مامان مریم جون
که خیلی شما مریم ونگار عزیزم دوست دارین وبا رب انار ملس تهش رو در میارین بعد از شام هم دور هم نشستیم وگپ میزدیم وبابایی مثل همیشه با گفتن لطیفه لبخند رو به لبامون هدیه میداد شما مریم ونگار مامان هم بزرگترین هنر وآروم ترین کاری که بلدین رو انجام می دادین اونم اینه که ساعت ها میشینین پای کشیدن نقاشی وخسته هم نمیشید بابا ممی به هرکدومتون چندتایی برگه سفید داد تا نقاشی بکشید شما مریم مامان بعد از مدتی اومدی وگفتی مامان ببین چی کشیدم من وقتی نقاشیهات رو نگاه میکردم چشام از خوشحالی پر اشک شد گفتم آفرین چه قشنگ وکلی ماچ مالید کردم بعد شما گفتی ببخشید که نتونستم مامانم رو خوشگل بکشم و بعد بغلم کردی بعد نقاشیهات رو به مامان مریم یکی یکی نشونش دادی وگفتی مامان مریم ببین
اینم خانواده چهار نفره ما
این از باباسالار ومامان زینب
اینم از مریم ونگار جون جونیم
نگار مو فرفری مریم مو قشنگ
بعد مامان مریم از سر ذوق کلی قربون صدقت رفت وکلی هم تشویقت کرد وگفت چقدر با احساس وقشنگ کشیدی آفرین دختر هنرمندم و گفت که به بابا سالار رفتین آخه بابایی تو بچه گیهاش خیلی نقاشیش خوب بود وزیبا همه چیز رو میکشید وقتی نقاشی خانواده 4 نفرمون رو دیدم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم یه جورایی
تپش برای وجودتون تند تر شد
وخواستم اون لحظه درسته قورتت بدم
آخه برام خیلی جالب بود که با این سن کمت تو هر نقاشی از ما ها میکشی وهمش هم چهار تامون رو کنار هم میچینی وقتی میدونی خانواده از چی تشکیل میشه یعنی نهایت احساست به ماها مریم من دا روندار من اولین ثمره عشق پاک مامان وبابا ای اولین دلیل مادریم گوهر ارزشمند صدف وجودم تا آخرین ثانیه های عمرم دست از دوست داشتنت بر نمیدارم واز ته وجودم دوست دارم ومی پرستمت تو دختر زیبای منی تو بت منی تو سیب سرخ بهشت منی تو تنها بهانهء زندگیمی
ای زلال ترین زلالیها
دوست دارم