نگار جوننگار جون، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره
پیمان مهرمامان وباباپیمان مهرمامان وبابا، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره
مریم جونمریم جون، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

.:♥♥فرشتــه های آســمونی♥♥:.

بعد از مدتها دیدن این وبلاگ و خوندن خاطرات خنده به لبام میاره

روزمره گیهای مریم ونگار

1393/6/12 19:50
598 بازدید
اشتراک گذاری

http://mosmeri.ir/files/tasavir-zibasaze-web/parvane/30.gif

سلام پروانه های زیبای باغ زندگیم        مریمم ونگارم

 

امروز مامان می خواد تا کمی در مورد دخترای  قشنگش بنویسه از کارای روزمرتون

مریم مامان شما صورت قشنگ مامان روزها خودت برای خودت سرگرمی ایجاد میکنی با  کارات نگار رو هم سر گرم میکنی مثلا"چادر گل گلیت رو برمیداری بالشت کوچیک بابا که بهش میگه آنا اونم برمی داری کیفت رو هم پر از لباس میکنی ومیری توی اتاق خواب پلنگ  صورتی بزرگت  رو میگیریش وشروع میکنی به خوابوندنش وقتی که خوابوندیش میای وبهم میگی هیس مامان بچم خوابید بعدشم به نگار میگی خاله بیا بریم خرید اون وقت نگار رو دنبال خودت میکشونی تو حیاط وچندتا غنچه گل وچندتایی هم برگ گل میچینی وبعد میاین تو اتاق میری جلو آینه با خودت حرف میزنی ومثلا"کمی آرایش میکنی بعد یه شونه بر میداری وموهای نگار رو شونه میکنی ومیگی الان سالار میاد بعد وسطای بازی داد میزنی: مامان مامان وسایل خاله بازیم رو میدی میخوام برای نگار چای درست کنم منم میگم جان مامان آره که میدم اون وقت که وسایلت رو بهت میدم با اون قیافه شیطونت بهم میگی دست درد نکنه مامان جون منم میرم دنبال کارام بعد از یه نیم ساعتی که بر میگردم می بینم وای اتاق رو کوفه یکوم کردین سگ میزنه گربه می رقصه میگم: مریم چه کار کردی شما هم میگی مامان جون مامان جونم خودم همه رو جمع میکنم اما از عمل حرفت خبری نیست بعد از بازی میای ومیگی گشنمه منم برای شما دخترای قشنگم نودل یا تخم مرغ آب پزدرست میکنم  ویا هر چیزی که دم دستم بود رو  بهتون میدم تا نوش جان کنین بعد دوباره غیبتون میزنه وصداتون در نمیاد کشو لباسهاتون رو میریزین بهم میگم :دارین چیکار میکنین شما مریم مامان هم با افتخار میگی: دارینم برات مرتب میکنیم اما مرتب کجا بود همشو بهم می ریزین  بعد از اون همه کارایی که میکنید بس نیست که بهم میگی :مامان پشتی بزار با چادر برامون خونه بساز منم جز چشم گفتن چه کار میتونم بکنم براتون خونه میسازم شما هم هر چی دستون بیاد رو میبرین تو خونتون اون وقت داد میزنی مامان بهمون میوه میدی منم بازم میگم :چشم این کارای شما در روز فقط 2 ساعت انجام نمیشه اونم زمان خواب بعد از ظهره بعد از خواب ادامه داره تا زمان خواب شب مریم جونم اینا شکایت نیست مامان حکایت من وشماست که نوشتم تا بدونی تو خونه علاوه بر بازی با اسباب بازیهات ومهمونی رفتنات چه کارایی برای سرگرمی خودت ونگارمیکنی عشق من نفسهای  من عاشق شیطنت های بچگیتونم امید وارم  همیشه سالم وسرحال باشین و صد برابر اینم خراب کاری کنین دم نمی زنم وخودم نوکرتونم .

 

 

دلبرهای ناز مامان

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان و بابا
18 شهریور 93 23:43
سلام من حديث جونم من با عكسهاي جديدم اومدم بياييد بهم سر بزنيد خيلي خوشحال ميشم منتظرماااااااااااااااااااااااااااااااااااا
زیــنب (مامان)
پاسخ
سلام جونم به چشم که میام