نگار جوننگار جون، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره
پیمان مهرمامان وباباپیمان مهرمامان وبابا، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
مریم جونمریم جون، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

.:♥♥فرشتــه های آســمونی♥♥:.

بعد از مدتها دیدن این وبلاگ و خوندن خاطرات خنده به لبام میاره

تولد تولد تولدت مبارک

1395/5/25 15:18
1,560 بازدید
اشتراک گذاری

سلاااااااااااااااااااااااااااام 

عشــــــــــــــــــــــــقم

زندگـــــــــــــــــــــــیم

 عمــــــــــــــــــــرم  

جونــــــــــــــــــــــم

 قلبــــــــــــــــــــــم 

 هســـــــــــــــتی

 وجـــــــــــــــودم 

نـــــــــــــــــــفـــسم 

بود ونـــــــــــــبودم

گـــــــــــل عطراگین من

                             اولین وزیباترین معجزهء زندگی مامان وبابا تولدت مبارک

عکس تولدت مبارک , عکس تبریک تولد , عکس تولد متحرک , دانلود عکس تبریک تولدعکس تولدت مبارک , عکس تبریک تولد , عکس تولد متحرک , دانلود عکس تبریک تولد

 

                              با تمام وجودمان دوست داریم وتا ابد می پرستیمت

امروز 25 مرداد ماه پایان ششمین  سال تولد دختر ارشد مامان وبابا که با وجودش به زندگیمان شور ونشاط بخشیده

                               گل مریــــــــــــــــــــــــم جــــــــــــــــــان مریـــــــــــــم 

جونـــــــــم برات بگه شب قبل از تولدت من وشما دوتا دخترای نازم کمی خونه رو تزیین کردیم و فهرست کارایی رو که مامان باید انجام میداد رو تهیه کردیم و بابایی هم خرید شمع و سفارش کیک رو به عهده گرفت خلاصه کارامون رو انجام دادیم  شب تولدت هم مهمونامون کم کم اومدن مامان مریم اینا و مامان فاطمه اینا ودایی علی و دختر دایی های مامان مریم فاطمه خانم و مادر خانم پسرش ودختر دایی زینب و نازنین جون وعمه گلبهار (خوشحالمون کردن که تشریف آوردن) منم با چای و شیرینی ازشون پذیرایی کردم  خلاصه نوبتی هم که باشه نوبت رقص و شادی بود بابا سالار از قبل آهنگ های زیبایی رو گلچین کرده بود و برامون پخش کرد و همه شروع کردن به شادی ورقص بعد از اون هم با کمک نازنین جون سفره شام رو پهن کردیم و دور هم شام خوردیم بابایی زحمت کشید برامون فلافل خوشمزه درست کرد با سس انبه منم کنترش آش دوغ محلی درست کرد و با مخلفات ساندویچ درست کردیم و خوردیم بعد از شام هم دوباره رقص و آواز بود وکلی هم خندیدیم ازدست مامان مریم که همیشه با خودش یه دنیا شادی میاره و یه ساعت بعدش هم کیک تولد دخمل نازم و آوردیم بابا سالار برات روشنش کرد ومنم جای شما دختر نازم آرزوهای خوب و قشنگ از خدا داشتم 

اینم از کیک زیبای دخترم به خواسته خودش

بعد از روشن کردن شمع وبریدن کیک نوبت رسید به کادوها

که بازم به خواسته خودت بابایی برات اینا رو خرید

از طرف مامان فاطمه وآقاجون  وجه نقد 

از طرف مامان مریم وجه نقد 

عمه گیتی هم برای برادرزاده گلش اینا رو خرید

اینم از طرف فائزه خانم(مامان رزا جون)  

 

و اینم از طرف زن دایی مینا ومرسانا جون 

از طرف دختر دایی نازنین وجه نقد

از طرف دختر دایی زینب وجه نقد

از طرف دختر دایی فاطمه وجه نقد

و عمه گیتی هم برای نگار گلش هم اینا رو خریده

از اونجایی که شما دخترا تازگیها به شکار علاقمند شدین بابایی هم برای نگار جونش اینا رو خرید

 

بعد از گرفتن کادو مامان مریم کیک رو برش کرد وبا چای نوش جان کردیم بعدشم کمی دور هم نشستیم وگپ زدیم ومیوه خوردیم تا حدودا"ساعت 1 بعد از نیمه شب که همه مهمونامون رفتن این از شب میلاد نازنین ترین دختر دنیا.

مریم من زیبای من مه روی من برات بهترین ها رو از خدا آرزو دارم نه فقط در روز جشن میلادت بلکه هر روز وهر ساعت وحتی هر دقیقه برای تو ونگار بهترینها رو از خدا میخوام و براتون آرزوی سعادت وخوشبختی دارم عمرتون جاوید باد عــــــشـــقای بزرگ من .

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)