نگار جوننگار جون، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره
پیمان مهرمامان وباباپیمان مهرمامان وبابا، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
مریم جونمریم جون، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

.:♥♥فرشتــه های آســمونی♥♥:.

بعد از مدتها دیدن این وبلاگ و خوندن خاطرات خنده به لبام میاره

از دست سوالهای نگار

1395/3/3 17:13
352 بازدید
اشتراک گذاری

سلام کوچولوی مامان نفسی من عمر من جون من

                                                       

امروز مامان اومده تا برات از این روزهای اخیر بنویسه

آخه میدونی چیه؟

تازگیها همش می پرسی

1 خدا چقدیه؟

2 ما پیر بشیم می میریم؟

3 چرا تو یعنی (مامان )پسر به دنیا نیاوردی؟

4 خدا چجوری توی گل جا میشه؟ (آخه من بهتون گفتم خدا توی عطر خوش گل جا داره)

5 چرا من ومریم توی جشن عروسیتون نیستیم

و ...که الان حضور ذهن ندارم گاهی من از سوالهایی که ازم میپرسی خندم میاد و نمیتونم جوابت رو بدم آخه از بس از سر ذوق سفت بغلت میکنم ومیبوسمت که اعصابت بهم میریزه وداد میزنی ومیری و جدید ترین سوالت اینه

6 مامان چرا ماه لکه داره همه جاش سفیده ولی یه کمش سیاه

این سوال رو وقتی داشتیم از خونه خاله جون برمیگشتیم  ازم پرسیدی آخه تو راه برگشت شما داشتی از پنجره آسمون رو نگاه میکردی اون وقت من نمی دونستم باید چه جوابی بهت بدم یه نگاه به بابا سالار انداختم وگفتم چی بگم بابایی گفت اون داستان قدیمی ماه وخورشید رو بگو

ولی من به بابایی گفتم نه اون وقت دیگه توضیح دیگه ای رو قبول نمیکنه بهتره جواب درست بدم بابایی هم گفت خوب بگو

منم بهت گفتم :نگاری توی ماه هم مثل اینجا کوه وتپه داره واون لکه ها هم کوه هستن  که از دور میبینیم (فقط تونستم همین رو بهت بفهمونم )

بعد از جوابی که بهت دادم بازم شروع کردی به پرسیدن اونجا هم آدم هست و....که دیگه خندیدم وجوابت رو ندادم وسرت رو با چیزهای دیگه گرم کردم 

از دست دخترک کنجکاو و پر حرفم قربونت برم باهوش من دوست دارم ملوسک

محبتنگارمحبتlove

بوسدخترک خواستنی من دوست دااااااااااااارمبوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)